آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 29 روز سن داره

بهار زندگی من

خداحافظی با "شی شی"

حدود یک هفته ای میشه که آوینا با شیشه شیر و شیر خشک نوترامیژن خداحافظی کرده و الان شیر پاستوریزه رو درون لیوان میل می فرمایند. به نظرم با توجه به وابستگی  بچه به شیشه شیر، این مرحله باید به صورت کاملا تدریجی صورت بگیره. برای همین از چند ماه قبل براش برنامه ریزی کردم. در مرحله اول تعداد دفعاتشو به 3 بار در شبانه روز، صبح، ظهر زمان خوابیدن و شب تنظیم کردم. در بقیه اوقات روز اگر شیر می خواست سعی میکردم سرشو به چیزی گرم کنم یا خوراکی های که دوست داره بهش بدم. در مرحله بعد، شیر ظهر را حذف کردم. و حدود یک ماه این روش را ادامه دادم. در مرحله بعد، غلظت شیر رو کم کردم. بعد از یک مدت، شیر صبح حذف شد و تا مدتها فقط شب ها شیر میخورد . اونم رق...
28 ارديبهشت 1393

غصه های آوینا

ساعت 8 شب، آوینا مشغول توپ بازی بود که یک دفعه با حالت گریه اومد پیشم:   تایک (تاریک) شده..............حالا چکار کنم.............. پاک (پارک) نَهَفتم (نرفتم).   پ.ن: آوینا و پدر بزرگش هر روز میرن پارک.
19 ارديبهشت 1393

سفارش خرید

چند وقتیه که آوینا سفارش خرید میده. البته اصلا اصرار و پیگیری نمیکنه ولی از هرچیزی خوشش میاد، به من نشون میده و میگه برام از اینا بخر. دیروز اومد پیشم و این صفحه از کتابشو نشون داد و گفت: "مامان از این توپ که...... می زنم زمین ......هوا بِره ، ......نمی دونه کجا بِره ...... ، بخر! "   ...
19 ارديبهشت 1393

کودکانه

یکی از ترانه های محبوب آوینا که تقریبا به صورت خود جوش حفظش کرده.   دست کوچولو، پا کوچولو گریه نکن، بابات می آد تا خونه ی همسایه ها صدای گریه هات می آد گشنه شدی؟ شیرت بِدَم تشنه شدی؟ آبت بدم خوابت می آد؟ لالا بکن تا من کمی تابت بدم تق تق تق، در می زنند این باباته، صداش می آد گریه نکن تا بشنوی صدای کفش پاش می آد   اینم لینک دانلود آهنگ دست کوچولو ، پا کوچولو ...
19 ارديبهشت 1393

آخرین بازمانده

حدود یک هفته ای هست که داریم "شیر " رو برای آوینا تست می کنیم.اوایل اصلا علاقه ای به خوردنش نشون نمیداد ولی در کمال مسرت، دیروز از مامان شنیدم که آوینا تمام لیوان شیر رو خورده و از همه مهمتر هیچ واکنش آلرژیکی نشون نداده. وقتی اینو شنیدم احساس کردم یک بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. دو سالِ سختی بود ولی گذشت. یاد روزهایی که فقط گوشت مرغ یا گوسفندی آب پز شده و برنج سفید میخوردم بدون ادویه و بدون افزودنی، تا بتونم به بچم شیری بدم که بدنش بتونه تحمل کنه. هر صبحی که با بغض، امپرازول ته حلقش میریختم ، فکر میکردم بچه ای که از ماه اول زندگیش دارو خورده، بعدها میتونه زندگی سالمی داشته باشه؟ یاد روزی که توی شیرینی فروشی بودیم...
17 ارديبهشت 1393

روش آوینایی

آوینا: مامان شادی جون لواشک نِشونِ من میدی؟؟ منم که حسابی تحت تاثیر لحن حرف زدنش قرار گرفته بودم ، لواشک ها رو بهش نشون دادم. آوینا: میشه یک کوچولو بدی؟ من دوباره تحت تاثیر و این حرفا، یک کوچولو بهش دادم.   چند دقیقه بعد..... آوینا: مامان شادی جون لواشک نِشونِ من میدی؟؟ من: ...
13 ارديبهشت 1393

نمایشگاه کتاب 93

دوستان واقعی همیشه و هر کجا که باشند از کوچکترین فرصت ها برای تازه کردن دیدارها استفاده میکنند. روز جمعه من و آوینا در یک اقدام کاملا ناگهانی رفتیم نمایشگاه کتاب، و با یلدا و سروش (همسایه ی اهوازی مون) هم دیدار کردیم.     دخترکم حسابی خسته شد.   دستاوردهای نمایشگاه ...
13 ارديبهشت 1393